یکشنبه 24 تیر 1403 - 2:26 قبل از ظهر

نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 419
نویسنده پیام
mahoozi89 آفلاین


ارسال‌ها : 1324
عضویت: 25 /1 /1391
محل زندگی: جم
تشکرها : 902
تشکر شده : 1798
فرار با دوست جدیدم!

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با

تعجب ديد که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يک پاکت هم به روي بالش

گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاکت رو باز کرد و

با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزيزم،

با اندوه و افسوس فراوان برايت مي

نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار کنم، چون مي خواستم جلوي يک رويارويي

با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات واقعي رو با Stacy پيدا کردم، او واقعاً معرکه

است، اما مي دونستم که تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالکوبي هاش

، لباسهاي تنگ موتور سواريش و به خاطر اينکه سنش از من خيلي بيشتره. اما فقط

احساسات نيست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم.

اون يک تريلي توي جنگل داره و کُلي هيزم براي تمام زمستون. ما يک رؤياي مشترک داريم

براي داشتن تعداد زيادي بچه. Stacy چشمان من رو به روي حقيقت باز کرد که ماريجوانا

واقعاً به کسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي کاريم، و براي تجارت با کمک

آدماي ديگه اي که توي مزرعه هستن، براي تمام کوکائينها و اکستازيهايي که مي خوايم.

در ضمن، دعا مي کنيم که علم بتونه درماني براي ايدز پيدا کنه، و Stacy بهتر بشه.

اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت

کنم. يک روز، مطمئنم که براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي

زيادت رو ببيني.

با عشق،

پسرت،

John

پاورقي : پدر، هيچ کدوم از جريانات

بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط مي خواستم بهت يادآوري کنم که در

دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روي ميزمه. دوسِت دارم! هروقت

براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن


امضای کاربر : * وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.*

دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 - 14:09
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از mahoozi89 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: greenapple & tina & saeedzarepour & marson & sedigheh &
saeedn2 آفلاین



ارسال‌ها : 322
عضویت: 17 /1 /1391
سن: 17
تشکرها : 37
تشکر شده : 76
پاسخ : 1 RE فرار با دوست جدیدم!

Dastan jalebi bod.


امضای کاربر : [center]
[/center]
[center]
[/center]

ممنون میشم به انجمنم سر بزنید
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 - 15:24
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
greenapple آفلاین



ارسال‌ها : 248
عضویت: 22 /2 /1391
محل زندگی: ahwaz
سن: 18
شناسه یاهو: Green.Apple_32@ymail.com
تشکرها : 57
تشکر شده : 81
پاسخ : 2 RE فرار با دوست جدیدم!

واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعاداستان جالبی بود

اینم یه تشکر


امضای کاربر :
دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 - 18:29
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
marson آفلاین



ارسال‌ها : 246
عضویت: 25 /3 /1392
محل زندگی: تهران
سن: 15
تعداد اخطار: 1
تشکرها : 227
تشکر شده : 47
پاسخ : 3 RE فرار با دوست جدیدم!

پسره که 17 سالش بوده هه عوض کردید خیلی باها ل بود ممنون


پنجشنبه 30 خرداد 1392 - 17:03
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :